سفارش تبلیغ
صبا ویژن
tanhaeiiiiiii:((
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
نوشته شده در تاریخ 91/12/27 ساعت 4:12 ع توسط fereshteh falahati


خطای دید


   

در تصویر زیر سه مربع اول با اینکه صاف هستند ولی کج به نظر میرسند .



خطای دید


 

در تصویر زیر با دقت به تصاویر زیر نگاه کنید، دو خط سیاه پر رنگ را می بینید؟ آیا یکی بزرگ و دیگری کوچک تر است؟ 
دو خط سیاه هم اندازه هم هستند. بله اگر شک دارید با خط کش اندازه بگیرید.



خطای دید


  

خطای دید


 

در این تصویر هم مربع ها موج دار به نظر می رسند



  



نوشته شده در تاریخ 91/12/27 ساعت 4:11 ع توسط fereshteh falahati


حواسمون کجاست؟

قرار داشتیم به قرب الهی برسیم نه به دختر پسرای تو خیابون و دانشگاه و سایت

قرار بود جانشین خدا "خلیفه الله" باشیم نه جانشین شیطان

قرار بود برای خدا عبادت کنیم نه برای شیطان تبلیغ!

مراقب باش خوبی تو طناب شیطان نشه و به گردن کسی نیوفته!

قرار بود سیرت زیبا داشته باشیم نه به دنبال صورت زیبا باشیم!

به خودمون بیایم!

کسی از آسمون نمیاد مارو بگیره و بذاره توی صراط مستقیم..

خودمون باید رو به خدا حرکت کنیم!

پس رو به راه باش نه رو به بیراه...!

موافقاش نظربدن



  



نوشته شده در تاریخ 91/12/27 ساعت 4:9 ع توسط fereshteh falahati


دختری با ظاهری ساده از خیابان گذشت که پسری در پیاده رو به او گفت:
چطوری سیبیلو
دختر خونسرد ، تبسمی کرد و جواب داد:
وقتی تو ابرو بر میداری و مو رنگ میکنی و گوشواره میندازی
من سیبیل میزارم تا جامعه احساس کمبود مرد نداشته باشه

موافقاش نظربدینننننننننننن!

6omuq00f7sfuyyckybyb.jpg


  



نوشته شده در تاریخ 91/12/27 ساعت 4:8 ع توسط fereshteh falahati


روایت علمدار لشکر ویژه 25 کربلا از عملیات والفجر

در عملیات والفجر 8، مسائلی را در عملیات آبی - خاکی داشته ایم که همه اش را نمی شود بیان کرد ولی گوشه ای از آموزش هایی را که آنان دیده اند، نقل می کنم. برای اولین بار در آب بهمن شیر(رودخانه ای در آبادان) افتادند. وقتی اولین بار داخل آب شدند، تصور نمی کردند که بتوانند از این طرف آب به آن طرف بروند. با آموزش هایی که دیدند، بعد از چند روز توانستند علی رغم جذر و مدی که آب داشت به آن طرف آب بروند. روزهای بعد، رفتن و آمدن ها چندین بار تکرار شد و همین تمرین در شب هایی که هوا تاریک بود، انجام می شد. آنان در آب سردی که جذر و مد هم داشت تمرین می کردند، می لرزیدند... .

وقتی عملیات والفجر 8 شروع شده بود و نیروهای ما داخل آب افتادند، غواص ها که همان نیروهای خط شکن ما «گردان های یارسول(ص) و امام محمدباقر(ع)» بودند، کار را آغاز نمودند. نیروهای موج بعدی، آنهایی بودند که در قایق ها نشسته و آماده بودند تا اینکه غواص ها به سنگرهای دشمن حمله کنند. این عمل آنان به ما امکان می داد تا نیروهای دوم داخل قایق ها را حرکت بدهیم. می بایست حرکت زمانی و مکانی را دقیقاً محاسبه می کردیم. باید مشخص می شد که چه ساعتی باید این نیروها را حرکت داد.

آن شب مقداری باران آمد؛ ابر روی آسمان پیدا شد؛ دشمن متوجه نشد که ما قصد حمله داریم. اطلاعی نداشت. نیروهای عمل کننده همچنان به پیش می رفتند، چون عرض اروند زیاد بود و نیروها می بایست وقت زیادی صرف می کردند؛ با وضعیت سرد هوا این حرف تو دل نیروها بود که آیا می توانند خوب عمل کنند؟! آنان می خواستند پیروز شوند و پیروزی را برای خانواده های شهدا به ارمغان ببرند. بتوانند با این پیروزی امام خودشان را شاد کنند. بتوانند با این پیروزی ملت محروم دنیا را امیدوار کنند.

حرکت شروع شد؛ وقتی به وسط آب رسیدند، عده ای از برادرها چندنفری با صدای یا حسین(ع) و یا علی(ع) و یا زهرا(س) از پا می افتادند. گویا آب آنان را گرفته بود ولی حرکتشان را ادامه می دادند و جلو می رفتند؛ سر و صدای آب، این صداها را به گوش دشمن نرساند و آنان نتوانستند از موضع رزمندگان سر در بیاورند تا اینکه به پای کار رسیدند. تخریب چی ها یکی پس از دیگری معبرها را باز کردند؛ نیروها وارد معبر شدند، آمادگی خودشان را اعلام کردند تا دستور عملیات با رمز یا فاطمه زهرا(س) داده شد و نیروها در آن وهله اول با نارنجک ها و سلاح هایی که داشته اند به دشمن حمله کردند.

با اولین برخورد با دشمن، نیروهای خودی روی سنگرهای آنان رفتند. زمان زیادی طول نکشید که قایق ها به حرکت در آمدند و معبرهایی که از پیش تعیین شده بود را باز کردند. قایق ها با دریافت علامت چراغ دستی به سمت معبرها رفتند و جنگ را شروع کردند. دشمن تا آن زمان متوجه این مسأله نشد که این طور غافلگیر بشود. قبل از رسیدن غواص ها به سنگرها و باز کردن معبرها دشمن چند بار چراغش را روشن و خاموش کرد؛ با نور افکن های خیلی قوی این کار را کرد. اول خیال کردیم دشمن از حمله ما آگاه شده، بعد فهمیدیم دشمن متوجه مسأله نشد. برادران با اطمینان کامل معبرهایشان را باز کردند؛ منورها یکی پس از دیگری زده شد.

تیراندازی آنها به چپ و راست انجام می شد. باز خیال کردیم حمله لو رفته است؛ بعد از این غافلگیری، برادران بالا رفتند و دشمن را به عقب راندند. یک نفر از دشمن قادر به فرار نشد، همه را به هلاکت رساندند. فرماندهی گردانشان به فرماندهی تیپ پیام داد: «ما داریم اسیر می شویم؛ ما داریم اینجا کشته می شویم؛ رزمندگان ایرانی خیلی به سرعت آمدند و ما را غافلگیر کردند!!!» فرمانده تیپ می گوید: «مقاومت کن.» فرمانده گردان می گوید: «من نمی توانم مقاومت کنم؛ رسیدند... دیگر تمام شد.» صدا قطع می شود و بعد از چند لحظه خود فرمانده تیپ به فرمانده لشکرش مخابره می کند که من هم دارم اسیر می شوم؛ باورشان نشد که به این اندازه سرعت عمل داشته باشیم و بتوانیم دشمن را غافلگیر کنیم. این از عظمت روح این رزمندگان است این رزمندگان خداجو... .{-35-}{-35-}
bahar آروم و عادی

دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام


آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام

دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست


آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست

از تو دلگیرم که نیستی کنارم ..

 

من دارم می‌میرم تو کجایی من باز بی قرارم


میدونی جز تو کسی رو ندارم ..

 

باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم

 



  



نوشته شده در تاریخ 91/12/27 ساعت 4:5 ع توسط fereshteh falahati


سلام این ارمین کوچولوما هست چطوره؟؟؟؟؟



  




  پیام رسان 
+ خواهرم میگم دعا کن برام ، دعای بچه ها زود اجابت میشه … میگه :دِ نَه دِ اگه دعای بچه ها اثر داشت وقتی که من شیش سالم بود و تو اون عروسکمو شیکوندی ، باید میمردی !

+ مدادم خشک شد ،مثل احساسم ،دیگر وجودم خالیست برای پرکردن ،پرکردن دفتری که عمر ی همدم اسرار من بود،خسته شدم از اینکه هر چه نوشتم و خواند ونفهمید،‌ یه روزی تنها امدم،تنها ماندم و تنها خواهم رفت،نمیدانم روزگار بهانه ای دستم خواهد داد برای بازگشتی دو باره یا نه اما با همه خاطرات از خاطره سازان خداحافظی میکنم،خسته شدم از روزگار از حرفهای پر ازتکرار از....

+ salam khoobin?eftekhar ashnaei midin???




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ