بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 3
کل بازدید : 85855
کل یادداشتها ها : 309
?ه سر?ا آغوششون د?گه “بغل” ن?ست !!!
توالت عموم?ه …
پـــــــــــــــرواز را دوســــت دارم
وقتـــــے از ارتفاعــــات لبانــــــت
به عمــــق آغوشـــت سقـــوط میکنــــم
چـــه سقــــوط دلنشینــــے
راستــــے
میدانستــــے پــــــــــــــرواز را تـــو یـــادم دادے
خودم را گول میزنم !..
میدونم این تــــــار دیدن ...
از اشکـــی ِ که ..
توی چشام جمع شده !..
ولی شیشه ی مانیتورم رو تمیز میکنم !!
مـــــــــــــادری
مدام در تاریکی شب گریه می کرد
دردی بزرگ و زخمی عمیق بر قلبش داشت
و مدام پنهان می کرد ، گریه هایش را...
آخر مدتی میشد که
حتی لباس های ورزشی فرزند قهرمانش هم بوی سیــــــگار میداد
حتی لباس های مدرسه اش...
تازه دلیل بدرفتاری های اخیرش را درک می کرد...
تازه دلیل تاخیر های آمدن از مدرسه اش را متوجه می شد...
و هنگامی دلیل لاغر شدن فرزندش را با ایمان باور کرد که
برای گذاشتن پول تو جیبی فرزندش
با پاکتی سیـــــگار روبرو شد.....