سفارش تبلیغ
صبا ویژن
tanhaeiiiiiii:((
نوشته شده در تاریخ 91/11/3 ساعت 3:14 ع توسط fereshteh falahati


با شمع گریه کردم/گفتم که با من امشب/بربند عهد و پیمان

با من بیا به باغی/بنگر چه نازنین است/آن گوهر درخشان...

در بحر خاطره ها/با نغمه ی شباهنگ/در یک سکوت تنها/با خاطرات شیرین/شطرنج،عشق ما را/گاهی نظاره می کرد/من مات مات عشقش/او حمله ور چو فرزین/با اسب دل پریدم/تا قلعه ی خیالش/فیل سیاه زلفش/پوشاند روی زیبا.../گویی خصومتی داشت/از روزگار دیرین/با شاه خاطره ها

وقتی که شمع خوابید/من نیز خفته بودم/گویی ز عرصه ی دل/دیری ست رفته بودم

پروانه نیز چون ما/افسانه و شبی داشت/پرهای نیم سوزش/داغی ز آتشی داشت.

..

(جلال همایی "هما")









  پیام رسان 
+ خواهرم میگم دعا کن برام ، دعای بچه ها زود اجابت میشه … میگه :دِ نَه دِ اگه دعای بچه ها اثر داشت وقتی که من شیش سالم بود و تو اون عروسکمو شیکوندی ، باید میمردی !

+ مدادم خشک شد ،مثل احساسم ،دیگر وجودم خالیست برای پرکردن ،پرکردن دفتری که عمر ی همدم اسرار من بود،خسته شدم از اینکه هر چه نوشتم و خواند ونفهمید،‌ یه روزی تنها امدم،تنها ماندم و تنها خواهم رفت،نمیدانم روزگار بهانه ای دستم خواهد داد برای بازگشتی دو باره یا نه اما با همه خاطرات از خاطره سازان خداحافظی میکنم،خسته شدم از روزگار از حرفهای پر ازتکرار از....

+ salam khoobin?eftekhar ashnaei midin???




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ