سفارش تبلیغ
صبا ویژن
tanhaeiiiiiii:((
نوشته شده در تاریخ 92/2/4 ساعت 10:30 ع توسط fereshteh falahati


گاهے باید رفت
و بعضے چیزها که بردنے ست با خود برد
مثل خاطره  ،مثل غرور ...
و آنچه ماندنے ست را جا گذاشت
مثل یاد ، مثل لبخند...

رفتنت ماندنے میشود وقتے که باید بروے
بروے ...
و ماندنت رفتنے میشود وقتی نباید بمانے
بمانے...

بعضے وقت ها آدم مے ماند بین بودن یا نبودن
به رفتن که فکر میکنے
اتفاقے میفتد که منصرف میشوے
میخواهے بمانے !

رفتارے میبینے که انگار باید بروے !
این بلاتکلیفے خودش کلے جهنم است !






  پیام رسان 
+ خواهرم میگم دعا کن برام ، دعای بچه ها زود اجابت میشه … میگه :دِ نَه دِ اگه دعای بچه ها اثر داشت وقتی که من شیش سالم بود و تو اون عروسکمو شیکوندی ، باید میمردی !

+ مدادم خشک شد ،مثل احساسم ،دیگر وجودم خالیست برای پرکردن ،پرکردن دفتری که عمر ی همدم اسرار من بود،خسته شدم از اینکه هر چه نوشتم و خواند ونفهمید،‌ یه روزی تنها امدم،تنها ماندم و تنها خواهم رفت،نمیدانم روزگار بهانه ای دستم خواهد داد برای بازگشتی دو باره یا نه اما با همه خاطرات از خاطره سازان خداحافظی میکنم،خسته شدم از روزگار از حرفهای پر ازتکرار از....

+ salam khoobin?eftekhar ashnaei midin???




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ